وقتی به صورت اتفاقی در سال ۱۳۸۰ در دو سمینار آموزشی مدیریت زمان و مدیریت استرس (هر کدام ۵ ساعت) ثبت نام شدم، حال و روز خوبی نداشتم. حدود یک سال و نیم بود که ۷ روز هفته، روزانه حداقل ۱۳ ساعت (غیر از جمعه ها که حدود ۹ ساعت بود) و ماهانه بالغ بر ۳۲۰ ساعت کار می کردم.

هر چند که این میزان از حضور به همراه کنجکاوی و انگیزه های خوب یادگیری در این دوران از من آدم توانمند و مسلط تری می ساخت، ولی رفته رفته استرس انباشته ناشی از کار بر من غلبه می کرد و هر روز علایم و دردهای جدیدی در من پیدا می شد.

دیگر چیزی به خاطرم نمی ماند. تمرکزم به شدت کم شد و در هضم غذا دچار مشکل شدم. آستانه هیجانات و به خصوص هیجان خشم به شدت پایین می آمد. خیلی زود عصبانی می شدم. اگر چه پرخاش نمی کردم ولی در درون خودم می لرزیدم. به شدت احساس خستگی می کردم و علی رغم احساس خستگی زیاد، شب ها بد می خوابیدم. صبح ها هم با احساس خستگی زیاد از خواب بلند می شدم.

رفته رفته علایم اوج گرفت. دست چپم تیر می کشید و در خواب شبانه قلبم درد می گرفت و . . .

ولی هم زمان آن اتفاق خوب افتاد و به صورت اتفاقی فرصت شرکت در دو برنامه آموزشی بسیار کوتاهِ مدیریت زمان و مدیریت استرس در اختیارم قرار گرفت. در کلاس درس فکر می کردم که چقدر این مباحث را حس می کنم. چقدر در مورد من است و این که تا چه اندازه اتفاق بد نزدیک است . . .

از کلاس بیرون آمدم و شروع کردم به خواندن . . . تمرین مهارت ها . . . یاد گرفتن و . . . پس از مدتی، تدریس آن چه یاد گرفته بودم . . . و یادگیری مهارت های مکمل دیگر . . . و کار روی مهارت هایی که در کشورمان به خوبی به آن ها نپرداخته بودیم . . . و گردآوری آن ها با طراحی اولین سبد مهارت های نرم ایرانی . . . و تکمیل آن مجموعه . . . تا به امروز که ۲۰ سال از آن روزها می گذرد.

آن دوره های آموزشی نقطه عطف بزرگی در زندگی من شد.

اکنون بعد از ۲۰ سال تجربه و تدریس آن در سازمان های بزرگ و کوچک ایرانی و چند ملیتی، آن ها را به خوبی توسعه داده ام.

این فرصت در وهله اول برای همه هم وطنانم مهیاست. به اشکال مختلف حضوری و غیر حضوری (الکترونیکی).

جرات کنید و برای تغییر کیفیت زندگی خود چند ساعت وقت بگذارید.

رضا مومن خانی – اردیبهشت ۱۳۹۹