سندروم “وقت ندارم” در مدیریت زمان
شاید دلتون بخواد در مورد عنوان این مقاله و در مورد سندروم “وقت ندارم” در مدیریت زمان بدونید.
راستش اسمی هست که خودم براش انتخاب کردم.
منظورم از سندروم وقت ندارم در مدیریت زمان این هست که خیلی وقتها که در مناسبات کاری یا اجتماعی به کسی پیشنهاد میکنم که برای بهبود وضع خودش یا شرکتش فلان کار رو انجام بده، بلافاصله جواب میده که: “اصلاً وقتش رو ندارم“.
چند نمونه:
بهعنوان چند نمونه از این موارد:
- به کسی پیشنهاد میکنم که برای بهبود دردهای فیزیکی و خستگیهای روحی ورزش رو شروع کنه. پاسخ میده “وقت ندارم”.
- کتاب بسیار باارزشی می شناسین و به کسی که دوستش دارید هدیه میدین تا بلکه بخشی از مشکلاتش رو حل کنه یا کاهش بده، ولی برای خوندنش “وقت نداره”.
- در سازمانتون برای غذا خوردن در آرامش “وقت ندارید” و در حین کار و بهسرعت غذا میخورید.
- در محل کار “وقت نداریم یا کم میاریم” و درنتیجه کارها رو با خودمون به خونه میاریم.
- برای پرداختن به همسر و بازی با فرزند “وقت ندارم”.
- اینقدر گرفتارم که برای یک سری آزمایش پزشکی ضروری “وقت ندارم”.
- از مدیران ارشد یک شرکت دعوت میکنم تا در یک کارگاه آموزشی از مجموعه مهارتهای نرم خودم و مدرسه مدیریت الست شرکت کنن و به کمک اون، چندین برابر در وقت و سایر منابع شرکت صرفهجویی کنن ولی براش “وقت ندارند”.
- و …
شک ندارم که شما هم این عبارت رو زیاد میشنوید.
سوال:
سؤال اینه که اگر برای هر یک از موارد بالا که جزو فعالیتهای اصلی زندگیست وقت نداریم، پس وقتمون رو صرف چه فعالیتهایی میکنیم؟
پاسخ این سؤال ممکنه شما رو اذیت کنه، حساسیت شما رو تحریک، و حتی برای یادگیری این مهارت نرم در شما مقاومت و دافعهای ایجاد کنه.
بنابراین بگذارید تا در کارگاههای آموزشی مدیریت زمان بهصورت حضوری در موردش صحبت کنیم.
ولی یکچیز دیگه هم این وسط برای من جالبه.
اونم اینکه این عبارت، به همون اندازه که سریع تولید میشه، زود هم مصرف میشه!
منظورم اینه که خیلیها بلافاصله با این عبارت قانع میشن و تحت تأثیر قرار میگیرن که:
فلانی عجب آدم مؤثر، موفق، مهم و مشغولیه! (البته خیلیها هم فهمیدن که اگر به مردم بگن وقت ندارن آدم مهمتری جلوه می کنن و بنابراین همیشه میگن “وقت ندارم”.)
شفاف سازی:
ولی بگذارید موضوعی رو براتون روشن کنم:
واقعیت اینه که این طرز فکر، از یک تعریف و برداشت نادرست از مفاهیم بهرهوری، مدیریت زمان و بهطورکلی مدیریت، ناشی میشه و از پایه غلطه.
نکته در اینجاست که ما در طول زندگی آموزشهای درستی در این مورد ندیدهایم و بعلاوه الگوهای خوبی هم در خانه، مدرسه، دانشگاه و یا محل کارمون نداشتهایم.
به هر دلیلی که بوده، این وضعیت فعلی ماست و برای بهرهوری بیشتر باید اون رو بهتر شناخت و اصلاحش کرد و این اولین گامها برای مدیریت زمان و استفاده بهینه از وقت در اختیار هست.
شاید همچنان در مقابل این نوشتار مقاومت داشته باشید.
بنابراین بهتره با چند تا سؤال، خود شما رو وارد گود کنم:
- چقدر از وقتتون رو در طول روز داخل جلسه (هم جلسههای رسمی و هم نشستهای غیررسمی با دوستان و همکاران) هستید؟
- و سؤال بعدی اینکه اگر بخواین کلاهتون رو قاضی کنید، چقدر از این زمان واقعاً مؤثره؟
- چقدر از زمانتون رو در طول روز در شبکههای اجتماعی می گذرونید و چند درصد اون رو مؤثر ارزیابی میکنید؟
- چقدر از زمانتون به دلیل ناکارآمدی فرآیندها، فقدان رویهها، چیدمان نادرست و … در سازمان تلف میشه؟
- چقدر از زمانتون صرف حل تعارض ناشی از تداخل مسئولیتها، فقدان اختیار لازم، و دوبارهکاریهای ناشی از عدم شفافیت شغل میشه؟
پاسخ:
در پاسخ به این سؤالات سعی نکنید خودتون رو توجیه کنید.
کلاهتون رو قاضی کنید و با خودتون روراست باشید.
البته هرچقدر هم که منصفانه ارزیابی کرده باشید، در کارگاه مدیریت زمان برای شما خواهم گفت و به شما نشان خواهم داد که عدد واقعی، چند برابر عددی است که الآن تخمین زدید!
متوجه هستید؟
اینها همان زمانهایی هستند که تا پیشازاین، آن ها رو “جزو آمار بهرهوری” مان حساب میکردیم!
بنابراین یادمان باشد که:
مشغول بودن، با شتاب به اینطرف و آنطرف درحرکت بودن، برای غذا خوردن و استراحت کردن وقت نداشتن، با چند خط موبایل دایم صحبت کردن، از جلسهای به جلسه دیگر رفتن، و کار را به همراه خود به خانه بردن، لزوماً به معنای بهرهوری بیشتر نیست.
اتفاقاً در عموم موارد نشانه عکس آن است!
نوشته: رضا مومن خانی
مدیر عامل
مدرسه مدیریت اَلَست